ای روز بــــرآ...

ساخت وبلاگ

براش نوشتم برای بار دوم خواب تیموتی رو دیدم و بازم رفیقم بود. فکر کنم ما تو یه جهان موازی با هم دوستیم وگرنه این خواب‌ها منطقی نیست. واکنش ترازش این بود که تو نامه پستی بعدی همراه کاغذها یه استیکر برام فرستاد با این مضمون:


Hello I'm obsessed with Timothée Chalamet!


دارم فکر می‌کنم دفعه بعدی که با هم میریم بیرون هدیه‌شو بچسبونم روی پیشونیم یا یه پاسخ محدودتر بدم. :دی

ای روز بــــرآ......
ما را در سایت ای روز بــــرآ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8aranellas4 بازدید : 11 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:24

کلمات از ذهنم سرریز می‌کنن؛ تارهای حنجره‌ام مرتعش از شوق آوازه؛  نوک انگشت‌هام ذوق ذوق می‌کنن برای خلق و مکاشفه، برای ماجراجویی. اما سایه‌ای معنای داستانمو دزدیده. هرچی می‌گردم، هرچقدر این کلاف رو می‌کشم، نمی‌تونم به یه نغمه منسجم برسم. هر بار فکر می‌کنم به جواب نزدیک شدم و می‌تونم همه‌چیز رو شفاف‌تر ببینم مه از بالای قله نه، که از قعر دره‌های پشت سر بیرون می‌خزه، و من دوباره سر جام متوقف میشم.  یه قدم به جلو، دو قدم به عقب... کاش یه نفر از بالای مه فرود میومد و می‌گفت دورتر از این گردنه، پشت این کوه باید منتظر چی باشم. من تمام این راه رو به امید قدم گذاشتن روی یه زمین سفت اما نرم و گرم بالا و پایین رفتم! شاید تمام چیزی که می‌خواستم نشستن کنار یه آبگیر، زیر سایه یه درخت و تکیه به یه صخره بود. اما نه محلی برای اتراق هست نه بارقه‌ی آفتابی تا هجوم مه رو بشکنه. هر قدم یه قماره و خب: یه قدم به جلو، دو قدم به عقب... ای روز بــــرآ......
ما را در سایت ای روز بــــرآ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8aranellas4 بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:24